پست قبلی رو که نوشتم، شاید باید توی توضیحات عنوان هم تجدید نظر میکردم!
اما خوبه . یادم میمونه . شاید الان نفهمم که چرا اونجا نوشتمش . شاید دیگه خیلی چیزا رو نفهمم . آدما از خاطرات و تجربههاشون درسهای بلندمدت هم میگیرن؟ یا وقتی گذشت و دور شد میشه یه قصه مثه قصهای که راجع به بقیهی آدما میشنون؟ انگار نه انگار که این قصه، قصهی خودشونه . الان اگه بخوام روایتش کنم . انگار دارم داستانی رو میخونم که من ننوشتمش! منم توش نیستم! من هیچکارهشم! فقط دارم بلند بلند میخونمش یا از حفظ میگماش!
دقیقا نمیدونم چه اتفاقی داره میفته! لحظههای بینهایت قشنگ و عمیقی از غوطهوری تو حقیقت محض رو تجربه میکنم . چند دقیقه بعدش تو قعر همین پوچی الکی پیچیدهام و دست و پا میزنم!
کمکم کن . هر روز صبرم واسه دیدنت کمتر و کمتر میشه .
انگار ,شاید منبع
درباره این سایت